مصاحبه با استاد عبد الهادی مسعودی به مناسبت روز بزرگداشت شیخ بهایی
شیخ بهایی در عین اینکه یک عالم بود، یک عارف واصل و سالک حقیقی هم بود و نه ادعایی؛
بسم الله الرّحمٰن الرّحیم
شیخ بهایی عارف بود اما به بهانۀ پرستش خدا، پرستاری خلق را کنار ننهاد. او در بازخوانی الهامهای مکررش، راه خدمت به خلق و عبادت خدا را با هم میجست؛ عرفان شیخ بهایی مانع از آن نشد که مسئولیتهای اجتماعی خویش را از یاد برد یا از سیاست پا پس بکشد.
بهای بهایی در همین توازن ارزشی او است، او هم معمار وجود خویش بود، هم معمار عمارت و مدرسه و جاده و خانه. در همان حال که در کنار شاه مینشست به آبراههای کشاورزان اصفهان نیز نظر داشت و افزون بر نیایش و مناجات، به وظیفه و تلاش اقتصادی نیز میاندیشید. میتوانیم موضعگیریها و کوششهای شیخ بهایی را در روزگار خودش درستترین و صحیحترین موضع بخوانیم.
شیخ الإسلام بهاءالدین عاملی، فرزند شیخ عز الدین عبد الصمد حارثی، از بزرگترین علمای شیعی و بلکه جهان اسلام به شمار میرود، شیخ بهاءالدین عاملی اصالتاً اهل جنوب لبنان در یک منطقۀ نسبتاً بزرگی به نام جبل عامل، که تقریباً حالت کوهستان و دشت را دارد بوده که علمای بسیار زیادی از آنجا برخاستهاند از جمله شیخ بهایی که در قرن دهم به دنیا آمده است، یعنی سال 953 هجری قمری در جنوب لبنان به دنیا آمده است، اما در خردسالی به همراه پدر به ایران مهاجرت میکند، این شناسنامۀ کوتاه شیخ بهایی هست.
شیخ بهایی در چه علومی تبحر داشتند و تألیفات ایشان در چه حوزههایی است؟
شیخ بهایی در واقع از عالمانی هستند که جامع الأطراف هستند، اصلاً بهای بهایی در جامعیت شیخ بهایی هست، شیخ بهایی در حساب و ریاضی، معماری و بخش و مقداری از طب از علوم دنیوی استاد بود، فقه، تفسیر قرآن، در اصول فقه، یعنی مبانی فهم فقاهت، و در بسیاری از علوم وابسته به علوم دینی، مثل فلسفه، کلام، منطق به تمام معنا استاد و صاحب تألیف است، نه فقط فرا گرفته باشد و آشنا باشد، بلکه در حد استادی تا نهایت این علوم را پیش رفته بود و از کتبش این مشخص هست، شیخ بهایی هم معقول را خوب خوانده بود و هم منقول را؛ جامع علوم معقول و منقول بود.
در خصوص تألیفات ایشان هم توضیحی بفرمایید.
شیخ بهایی بیش از 100 یا قریب به 100 تألیف دارد؛ یعنی یک عددی که ما تقریباً اگر به سال تولد و وفات شیخ بهایی تقسیم بکنیم یک چیزی حدود هر سال دو کتاب میشود. آثار شیخ بهایی این قدر فراوان هستند که تا سال 1400 هنوز همۀ آثار خطی ایشان تبدیل به آثار چاپی نشده بود. حدود 29 جلد از این آثار در فقه هست، 28 جلد در ادبیات عرب ، 9 جلد در علوم قرآنی ، 8 جلد در رجال و اجازات، 6 جلد در ادعیه و مناجات، که این بخش اخیرعرفان حقیقی شیخ بهایی را نشان میدهد.
شیخ بهایی در عین اینکه یک عالم بود، یک عارف واصل و سالک حقیقی هم بود و نه ادعایی؛ و نه فقط از تألیفاتش این را بتوانیم بگوییم، از این ادعیه، و مناجاتهایی که خودش میخوانده است، اهل ذکر و عبادت و دعا و تسبیح بوده و برای دیگران هم نوشته که به راحتی میتواند این سوز درونی و آن معنای والای رسیدن به بالاترین قلههای قرب و حضور را در روح شیخ بهایی ببینیم و بیابیم.
در اعتقادات و کلام هم هفت جلد کتاب دارد که قابل اعتنا و برخی بزرگ هستندو نیز در مورد حدیث و ریاضیات مثل خلاصة الکتاب، که در واقع یک کتاب ابتدایی برای تعلیم حساب بوده است. راجع به معماری و .. هم کتابهایی دارد، مثلاً اثر خیلی معروفی دارد در جغرافی به نام تضاریس الارض که در زمان خودش واقعاً یک کتاب بسیار شگفت هست؛ یا مثلاً در نجوم رسالۀ اسطرلاب را دارد که در آن زمان واقعاً یک کتاب در خور توجه بوده و هنوز هم همینطور هست، یا در کتاب تشریح الأفلاک وضعیت نجومی و آسمانی آن زمان را کاملاً مشخص کرده است.
دلیل مهاجرت ایشان به ایران چه بوده است ؟
شیخ بهایی در کودکی همراه پدر به ایران آمدهاند و به نظر میرسد مهاجرت علمای جنوب لبنان به ایران، برای تحکیم و استوارسازی حکومت نوپای شیعۀ تأسیس شده به دست صفویان بوده است. صفویان احساس کردند که از جهت معنوی و علمی، شیعه یک مرجع قابل استناد و ارجاع و مراجعه نیاز دارد و اینکه این مرجع در داخل ایران حضور داشته باشد، به همین جهت دعوت میکنند از علمای شیعۀ جنوب لبنان که من اینرا اینجا میخواهم عرض بکنم که ما به گونهای وامدار شیعیان جنوب لبنان هستیم و الآن میتوانیم بگوییم کمکها و خدماتی که ما به لبنانیها ارائه میدهیم و لبنانیها به ما ارائه میدهند در واقع یک نوع ادامۀ همان روابط دیرینۀ بیش از 400 سال شیعیان ایران و جنوب لبنان هست و اگرچه همۀ مسلمانان با هم برادرند ولی این دو دسته از طایفۀ مسلمانان از دیرباز تا کنون با هم ارتباط داشتهاند و پدر شیخ بهایی خودش از علمای بسیار بزرگ و صاحب تألیف بود به همراه برخی دیگر از علما به ایران تشریف آوردند و در تعلیم علمای دین و در تحکیم مبانی شیعه و در دعوت مردم به سوی احکام دین و مبادی اعتقادی شیعه بسیار کوشش کردند، شیخ بهایی هم همراه پدر در ایران ماند.
جایگاه شیخ و علمای دین در عهد شاه عباس صفوی به چه صورت بوده است؟
در واقع دولت صفوی دولتی است که ابراز میکند ما مشروعیت خودمان را از نظام مقدس روحانیت اخذ میکنیم یعنی به اعتبار اینکه امام عصر، امام مهدی (علیهالسلام) غائب هستند و به صورت فیزیکی و محسوس تشریف ندارند در جمع شیعیان و مسلمانان؛ ما موظف هستیم که به گونهای به جای ایشان حجت شرعی داشته باشیم، صفویان میگفتند حجت شرعی اولاً و به ذات عالمان دیناند، فقهای دین، همانهایی که خود ائمه (علیهمالسلام) به ایشان ارجاع دادهاند، عالمان حدیثدان فقیه، حتی شاه طهماسب به محقق کرکی میگوید که من در واقع از شما تاج سر خودم را دریافت میکنم و درخواست کرد که تاج سلطنت را او روی سرش بگذارد. شیخ الإسلامی منصبی است که علمای بزرگ شیعه در مرکز حکومت صفویه دارند. تمام رتق و فتق امور دینی، تعیین امام جمعهها، شکوفا کردن حوزههای دینی، مدرسههای تعلیم آموزش دینی اینها همه به عهدۀ علمای دین هست. افزون بر این عالمان دین نقش مشاوران ارشد سلاطین را داشتهاند چه در مورد حکم حرمت و حلیت برخی از امور و چه در جلوگیری از منکراتی که ممکن بود در دربار یا پایتخت و یا در نزد ارتشیها و مردم اتفاق بیافتد، ضمن اینکه حتی در امور عادی هم اینها به شاه مشورت میدادهاند، شیخ بهایی را به جهت استادی و تسلطش به امور معماری و مهندسی روز اساساً میتوانیم ایشان را بانی شهر اصفهان بنامیم، یعنی پایتخت اصفهان را ایشان پایتخت نصف جهان کرد، و تقسیم آب، تقسیم کارهای کشاورزان، ساختن بناها، شکل خیابانکشی شهر، ساختن مساجد خیلی زیبا با نقشههای قشنگ چه در ایران و چه در عراق شیخ بهایی در بخشی از آنها سهیم بوده است.
وظیفۀ علمای کنونی در خصوص شناخت شخصیتهایی همچون شیخ بهایی چیست؟
ببینید ما اگر بخواهیم آن هویت علمی و دینی خودمان را بازبیابیم اول باید هویتسازان خودمان را بشناسیم. باید ببینیم سرچشمۀ ورودی این فرهنگ و تمدن به حوزۀ فرهنگی ایران را چه کسانی در دست داشتهاند، شیخ بهایی، محقق کرکی پیش از او و خیلی پیشتر از او ابن سیناها، و خیلی از عالمان دیگر ایرانی و شیعی و اسلامی چه چیزی داشتند و چه چیزی به فرهنگ ایران تزریق کردند، ما باید اینها را بشناسیم و بعد خودمان اینها را به نسل جهان بشناسانیم. افتخارها و غرورهای ملی، گذشتههای درخشان، تمدنهای نمایان خودمان را ما باید از طریق کارها و شخصیتهای بزرگان خودمان در پیش دید نسل امروز بگذاریم تا بتوانیم نسل امروز را به گذشتۀ درخشان خودمان متوجه کنیم و انگیزه بدهیم برای احیای آن ساختن آن، شکوفا کردن استعدادها در جهت آفرینش یک ایران بسیار بالاتر و بزرگتر از آن ایران گذشته.
نظر علمای دین همچون ملا محمد باقر مجلسی در مورد شیخ بهایی چه بوده است؟
تمام عالمان دینی شیخ بهایی را ستودهاند. ما در برخی نسخههای کتابهایی داریم از معاصران شیخ بهایی که چنان تعریفاتی از شیخ بهایی میکنند که در مورد افراد بزرگ بشر است. ممکن است این تعریفات بخشیاش برای احترام و مبالغه باشد، ولی من توجه شما را جلب میکنم به وصفی که سید عبد الطیف حسینی در مورد شیخبهایی مینماید که حدود ده صفت بزرگ در بارۀ این شیخ بهایی ایشان میآورد «قطب دین است، افتخار ملت است، سرور دانشمندان است» و از این قبیل.
زندگی علمی شیخ، استادان و شاگردان شیخ بهایی را توضیح دهید.
میتوانیم بگوییم شیخ بهایی با توجه به این کثرت کارش و شاگردان و کتابهایی که داشته یک لحظه از وقتش از تعلم و تعلیم تهی نبوده است و میتوانیم با اطمینان بگوییم که هیچ وقتش را هدر نداده است. برای مثال ایشان در ادبیات عرب، در تفسیر، در حدیث، در بخشی از علوم معقول نزد پدرش درس خوانده است، یعنی از همان کودکی مشغول درس بوده است، حتی از پدرش اجازۀ روایت دارد، کلام، حکمت، طب، بخشی از منطق را نزد ملا عبد الله یزدی، (متوفی 981) صاحب یک کتاب درسی مشهور در منطق که طلبهها، تا همین بیست، سیسال پیش آن را به عنوان کتاب اصلی منطق میخواندند، یعنی منطق را از یک جای خیلی حسابی و آن سرچشمه فرا گرفتند، ریاضیات، نجوم را از ملا علی، و باز ملا محمد باقر یزدی از دو سه نفر فرا گرفته، حکمت و دوباره بخش دیگری از ریاضی را پیش شیخ احمد گچایی، شیخ بهایی علوم غریبه هم بلد بوده، البته علوم غریبه را معمولاً استادان خودشان را معلوم نمیکنند، حتی میگویند ایشان با سحر و ... هم آشنا بوده و برخی سحر را باطل کرده، در فقه استاد بزرگش شیخ عبد العالی کرکی فرزند محقق کرکی که آن محقق کرکی خودش از بزرگترین فقیهان شیعه هست، و نیز میرداماد که استاد ملاصدرا است، شعبۀ اصلی کارش حکمت بوده اما در حدیث و فقه هم خیلی ید طولایی داشته، به هر حال اساتید خیلی بزرگی دارد، بزرگتر از اساتید شاگردانی هستند که نزد شیخ بهایی تلمذ کردند، این نشان میدهد که شیخ بهایی فقط آنچه که فرا گرفته نبوده، آنچه که گرفته در خودش حلاجی کرده، پالایش کرده، افزوده ابتکاراتی به خرج داده و بعد عرضه کرده، مجلسی اول با همۀ بزرگی شاگرد شیخ بهایی هست، علامه مجلسی اول، فیض کاشانی از بزرگترین علمای شیعه شاگرد شیخ بهایی هست، سید ماجد بحرانی، مفسر، شاگرد شیخ بهایی هست، علی بن سلیمان بحرانی خود ملا صدرا، اندکی پیش شیخ بهایی شاگردی کرده است، ملا خلیل قزوینی که جالب است، ملا خلیل قزوینی اخباری است، اما نزد شیخ بهایی اصولی تلمذ، کرده، قزوینی از بزرگترین محدثان است، و از بزرگترین شرحها را بر کافی دارد، ملا خلیل قزوینی، شیخ زین الدین نوادۀ شهید ثانی، صاحب چند تألیف هست، ملا صالح مازندرانی که شاید بتوانیم بگوییم بهترین شرح کافی همین شرح ملا صالح مازندرانی هست، شاگرد شیخ بهایی بوده، شاگردان دیگری هم دارد که دیگر در این اندازه نیستند، ولی همین موارد نشان میدهد که شیخ بهایی چقدر حوزۀ درسی شکوفایی داشته است، علامه امینی نام تقریباً 90 شاگرد شیخ بهایی را د ر کتاب الغدیر آورده است.
شخصیت ادبی شیخ بهایی را بازگو کنید لطفاً.
شاید شیخ بهایی از این نظر یکی از نوادر روزگار از این نظر باشد، ایشان اصالتاً عرب است و در لبنان به دنیا آمده است، خانواده و پدر و مادرش همه عرب هستند ولی شعر فارسی بگوید، شعر عربی هم میگوید ولی شعر فارسی میگوید به طوری که اگر الآن به یک کودک دبستانی برخی اشعار فارسی شیخ بهایی را بدهید، به راحتی میفهمد، لغت عربی سخت درش نیست، اصلاً کسی گمان نمیکند این را یک عرب گفته باشد، شما به زبان دیگری بنویسید بگویید، خودش مشکل هست، چه برسد به اینکه به آن زبان شعر بگویید، البته نباید انتظار داشت شعر شیخ بهایی مثل مولوی بشود که زبان اصلیاش فارسی بوده، مثل حافظ باشد که قله و خدای شعر است، نه شیخ بهای اولاً یک عالم است ولی غزل را مثل فخر الدین عراقی تقریباً میسراید، رباعی را مثل ابو السعید ابو الخیر میسراید، مثنوی را تا یک حدودی نزدیک به مولوی میتواند شعر بگوید، یعنی انواع و اقسام شعری دارد، ببینید منظومۀ نان و پنیر است، از بهترین مثنویهای فارسی حساب میشود. یک کاری که شیخ بهایی کرد برخی وزن و بحرهای شعر عربی را در زبان فارسی رایج کرد، در قالب وزن عربی شعر فارسی گفت، این خودش خیلی مهارت میخواهد، منظومۀ شیر و شکرش در این زمینه هست. قصائد و مثنویات عربی شیخ بهایی هم خیلی قشنگ است، همچنین کتابی دارد به نام الفوز والأمان فی مدح صاحب الزمان.
شیخ بهایی هم عصر کدام یک از شاهان صفوی بود و زندگی سیاسی ایشان چه طور گذشت؟
شیخ بهایی از نظر تاریخی معاصر با شاه عباس هست، شما میدانید سلسلۀ صفوی دو یا سه تا سلطان خیلی بزرگ دارد، یکی از آنها خود شاه اسماعیل است که مؤسس است و دومین آنها شاه عباس است، برخی شاه عباس را از شاه اسماعیل هم بزرگتر و با تدبیرتر میدانند. در زمان شاه عباس ایران با دو قوۀ خارجی در تعارض بود، یکی اقوام ازبک در شمال شرق ایران و دیگری عثمانیها در شمال غرب ایران، البته استعمار پرتغال هم در جنوب این قصد تصرف بیشتر داشت، قسمتی را هم تصرف کرده بود، بندر گمبروم؛ که بعداً به دست شاه عباس آزاد شد؛ در دست پرتغالیها بود. خب از طرفی هم دولت صفوی با اقلیتهای مذهبی قدرتمندی در داخل ایران رو به رو بود، حفظ یک دولت اسلامی در مقابل غربیها و حفظ یک دولت با کیان شیعی در مقابل ازبکها و عثمانیها وظیفۀ هر شخص بود در آن روزگار. شیخ بهایی به درستی موقعیت ایران و شاه عباس را تشخیص داد، با وجود انتقادها و عیب و ایرادهایی که از سلسلۀ صفوی و برخی درباریان میگرفت اما پشت شاه عباس ایستاد، پشت این دولت در حال دفاع از شیعه ایستاد و درست تشخیص داد بین بد و بدتر یا خوشبینانه نگاه کنیم، بین خوب و خوبتر آن وظیفۀ اصلی سیاسیاش را تشخیص داد و به آن عمل هم کرد با وجود زخم زبانهایی که به ایشان زدند.