بخش دوم گفتگو
حجت الاسلام ریشهری: وقتی من به نجف رفتم، حضرت امام تازه به آنجا آمده بودند. آقای مشکینی هم چند ماه پس از من و به صورت قاچاقی به نجف آمده بود. اصغرآقاکنی هم که از شاگردان باسواد امام بود، آنجا بود. درنجف، من با آقای مشکینی، اصغرآقاکنی و آقای رحیمیان سرپرست فعلی بنیاد شهید هم سفره بودم و در حجرۀ آقای متقی غذا میخوردیم. بعد من به مدرسه آقای بروجردی رفتم و حجره گرفتم. سیزده ماه در نجف بودم. آن زمان حضرت امام در مدرسۀ آقای بروجردی نماز میخواندند و آقای قدیری که حالا درشورای نگهبان است، برای نماز جماعت امام اذان میگفت. یادم هست که آقای حلیمیکه حالا در پاکستان است، از آقای مشکینی دعوت کردند که در ماه رمضان در نجف منبر بروند؛ ایشان بعد از نماز جماعت حضرت امام منبر میرفت. به آقای مشکینی انتقاد میکردند که چرا منبر میرود؟! میگفتند: آدم باسوادی که مکاسب تدریس میکند و این قدر شاگرد دارد، نباید منبر برود، منبر کار آدمهای بیسواد یا کم سواد است! این دیدگاه نجف درآن زمان بود. اصلاً میگفتند: روحانی باسواد نباید منبر برود و این فکر خطرناکی بود. به همین دلیل وقتی که ما به یکی دو کیلومتری نجف میرفتیم، میدیدیم شیعیان آنجا نماز بلد نیستند و این خیلی عجیب بود! آن موقع معروف بود که بسیاری از شیعیان شهر شیعهنشین نجف، نه نماز میخوانند و نه روزه میگیرند! آنها از شیعه بودن، تنها زیارت دوره را میدانستند که پنج بار به زیارت امام حسین (علیه السلام) بروند و حوزه آنجا هیچکاری برای آنها نمیکرد. ـ جناب ریشهری! ازدواج شما در قم صورت گرفت یا در نجف؟ حجت الاسلام ریشهری: این موضوع هم برای خودش داستانی دارد. من در سن 20 سالگی تصمیم گرفتم که ازدواج کنم. در عراق یک روز که به زیارت امام حسین (علیه السلام) رفته بودم، گفتم: یا اباعبدالله! من میخواهم ازدواج کنم، کمکم کن! یکی دو روز بعد، این موضوع را سر صبحانه با اصغرآقا کنی درمیان گذاشتم و گفتم: به فکرافتادهام که ازدواج کنم. گفت: میخواهی دختر اقای مشکینی را برایت خواستگاری کنم؟ گفتم: نه، ما با ایشان هم غذا هستیم و اگر چنین صحبتی بشود و بعد موافقت نکنند، بد میشود. اصغرآقا کنی گفت: نه، من میگویم. به هرحال، هر چه من اصرا رکردم او قبول نکرد. اتفاقاً آن موقع، حاج آقا مرتضی تهرانی برای زیارت به نجف آمده بود و ایشان هم با آقای مشکینی رفاقت و دوستی داشت. اصغرآقا کنی موضوع ازدواج مرا به ایشان هم گفته بود و در حقیقت خواستگاری از جانب من توسط حاجآقا مرتضی تهرانی صورت گرفت. آقای مشکینی درپاسخ فرموده بودند که باید استخاره کنم و چندروز مهلت بدهید. بعد از چندروز فرمودند: استخاره خوب آمده و حرفی ندارم، تا ببینیم بعد چه میشود. من آن زمان نامهای به پدر و مادرم نوشتم و از آنها خواستم به قم بروند و اگر پسندیدند، به من هم خبر بدهند. آنها رفتند و برایم نامه نوشتند که خوب است، ولی دختر آقای مشکینی بچه است! من هم برایشان نوشتم؛ صبر میکنم تا بزرگ بشود. به هرحال، ما صحبتها و قرارهایمان را در نجف با آقای مشکینی گذاشتیم و پس از بازگشت از نجف و تبعید آقای مشکینی به مشهد، من هم به مشهدرفتم و در آنجا مراسم خصوصی عقد ازدواج ما درحرم مطهر حضرت رضا (علیه السلام) برگزار شد. ـ مگرایت الله مشکینی درمشهد بودند؟ حجت الاسلام ریشهری: آقای مشکینی آن موقع به مشهد تبعید شده بودند. ـ مهریه را چقدر تعیین کردید؟ حجت الاسلام ریشهری: وقتی در مشهد صحبت مهریه پیش آمد، آقای مشکینی موضوع را به خود من واگذار کردند و فرمودند: هر قدر شما تعیین کنید! من آن موقع چیزی نداشتم، پدرم هم زندگی متوسطی داشت. فکر کردم مبلغی را مشخص کنم که قدرت پرداختن آن را داشته باشم. به همین خاطر، در نامه ای به آقای مشکینی نوشتم، مهریه 5000 تومان باشد. ایشان 5000 تومان را 500 تومان خوانده بود و پیام دادند که اشکالی ندارد، اگر می خواهند 500 تومان باشد حرفی ندارم، ولی چون خواهر عروس مهریهاش هزار تومان است، همان هزار تومان را قبول کنند، من کاری میکنم که ایشان همان پانصد تومان را بیشتر بدهکار نباشند! ـ به پول آن زمان تقریباَ میشود پنج سکه طلا، نفرمودید اختلاف سن شما با همسرتان چند سال بود؟ حجت الاسلام ریشهری: من 22 سال داشتم و همسرم 11 سال. به هرحال، آقای مشکینی حدود 18 ماه درمشهد ماندند و بعد ساواک موافقت کرد که به قم بروند. وقتی که به قم رفتند، من هم به قم رفتم. البته قرار ما این بود که مدتی بگذرد، ولی من احساس کردم که این امر باید زودتر انجام گیرد و بالاخره با اصرار زیاد من، موافقت کردند و جشن ازدواجی درمنزل خودشان گرفتند و تقریباَ همۀ مراجع و آقایانی که ان زمان زنده بودند، درجشن شرکت کردند. این را هم بگویم که وقتی از نجف به مشهد برگشتم، یک ماه بعد از عقد ازدواجمان دوباره مرا دستگیر و زندانی کردند. ـ پس از ازدواج ازنظر معیشتی مشکلی نداشتید؟ حجت الاسلام ریشهری: پس از ازدواج ابتدا خانه ای نزدیک منزل آقای مشکینی اجاره کردم به ماهی 120 تومان و خانم صاحب خانه هم همانجا مینشست. بعد از مدتی نزدیک همان جا دو اتاق اجاره کردم و بعد هم مدتی منزل آقای طاهری خرمآبادی بودم. هزینۀ زندگی مرا قبل ازازدواجم پدرم میداد. من جز مدتی که در نجف بودم و شهریه گرفتم، درقم شهریه نمیگرفتم، اما بعد از ازدواج کمک مالی پدرم قطع شد و مستقل شدم و درآمدم منحصر شد به شهریهای که میگرفتم به اضافه پولی که محرم و صفر و رمضان ازتبلیغ میگرفتم و خداوند هزینه زندگیام را از آن طریق تأمین میکرد. البته ابتدای زندگی مشکلات زیادی داشتیم ولی بحمدالله به تدریج مشکلات حل شد. پس از مدتی درحدود سال 1355 دو هزار تومان پول تهیه کردم و حدود چهارده هزار تومان هم قرض کردم و خانۀ کوچکی در محله پنجعلی قم خریدم. مدتی بعد، نزدیک پیروزی انقلاب، 120 متر زمین در باغ قلعه نزدیک منزل امام خریدم و ساختم. بعد از پیروزی انقلاب، این خانه در خیابان افتاد و به من یک معوض دادند و با آن معوض خانهای کنار منزل آقای مشکینی خریدم که تبدیل به دارالحدیث شد. درحقیقت تولد دارالحدیث از زیرزمین آن خانه شروع شد. البته برای دارالحدیث، آن مساحت جای تنگی بود و به همین خاطر دو خانه کناری آن را هم خریدم و ضمیمه دارالحدیث کردم. ـ اجازه بدهید حالا از اولین اثرتان سؤال کنم و اینکه موضوع آن چه بود و در چه سالی منتشر شد؟ حجت الاسلام ریشهری: اولین اثر بنده یک کتابی جیبی است به نام «بحثهایی دربارۀ خدا». این کتاب را آقای مصطفی زمانی که آن زمان انتشارات پیام اسلام را در قم داشت، درحدود سال 1391 قمری چاپ کرد. یعنی تقریباً 33 سال پیش. حدود سالهای 49 یا 50 شمسی و چندین بار هم به چاپ رسید و استقبال خوبی از آن به عمل آمد. ما در شهرری جلسهای به نام مکتب قرآن داشتیم و آنجا مسائل اعتقادی را بحث و گفت و گو میکردیم. این کتاب محصول آن زمان و آن جلسات است. ـ این کتاب را همان سالها خوانده بودم و حال هم درمنزل دارم. نکته جالبی که آنجا هست این است که در پسوند فامیلی شما آن زمان عبارت «شاه عبدالعظیمی» آمده بود که بعدها دردیگرآثارتان به جای آن، عبارت «ریشهری» قرار گرفت که البته هر دو به یک مفهوم است. چرا این پسوندرا به دنبال فامیلیتان اضافه کردهاید؟ حجت الاسلام ریشهری: درست است، به دلیل فراوان بودن شهرت «محمدی»، پسوند «شاه عبدالعظیمی» را به فامیلیام اضافه کردم. این موضوع بود تا اینکه یک بار آقای مشکینی در نامهای که برای من نوشته بود مرا «ریشهری» خطاب کرد. من از این ترکیب خوشم آمد و از ان به بعد از شهرت محمدیریشهری استفاده کردم و به تدریج ریشهری به شناخته شدم. ـ البته علاقه به زادگاهتان هم در آن مستتراست. حجت الاسلام ریشهری: بله. ـ اجازه بدهید به «موسوعه میزان الحکمه» برگردیم. این اثر در میان دیگر کارهای شما از برجستگی خاصی برخوردار است و کاری ماندگار در حوزه حدیثپژوهی به صورت موضوعی است. اندیشه پرداختن به چنین موضوعی چگونه و چه زمانی به ذهنتان رسید؟ حجت الاسلام ریشهری: فکر میکنم نقطه شروع این کار در سال 1347 بود. بعد از آن که از نجف به قم رفتم، آقای مشکینی را هم به مشهد تبعید کرده بودند. من هم بنا به دوستی و علاقه ای که به ایشان داشتم، به مشهدرفتم و حدود 18 ماهی که آقای مشکینی تبعید بود، من هم در مشهد ماندم و همان زمان بود که ساواک دنبال پدرم آمده بود تا او مرا به دادگاه معرفی کند. قبلاً برایتان گفتم که وقتی در نجف بودم از طرف دادگاه تجدیدنظر ارتش نامهای برایم آمده بود که برای محاکمه به مشهد بروم و خودم را معرفی کنم. من اعتنایی به آن نامه نکردم اما مأموران ساواک در تهران و قم و مشهد دنبال من بودند. تصور آنها این بود که من از فعّالین سیاسی هستم و نرفتن من به دادگاه هم شک آنها را بیشتر کرده بود. بالاخره رفتم و خودم را به سرهنگ مصباحی معرفی کردم. آنها مرا مجدداً به دادگاه فرستادند. در دادگاه، من به آنها تند شدم و انتقاد کردم، آنها هم عصبانی شدند و سه ماه دیگر برایم زندانی بریدند و از همانجا دستبند به دستم زدند. وقتی آقای مشکینی مرا با دستبند زندان دید، گریهاش گرفت و اشک میریخت. به هرحال، درآن مدتی که در زندان بودم از آقای مشکینی خواستم که برایم کتاب بیاورد و ایشان هم جلد هفدهم «بحارالانوار» چاپ قدیم را با مقداری کاغذ برایم فرستادند و در حقیقت تألیف «میزان الحکمه» از یادداشتهایی که در زندان مشهد نوشتم شروع شد. ـ اندیشۀ این کارهم از آنجا بود؟ حجت الاسلام ریشهری: نخیر، اندیشۀ این کار مربوط به یک سلسله یادداشتهایی بود که از نجف آورده بودم. آن زمان کتابهای اخلاقی برایم خیلی جاذبه داشتند، وقتی روایات شیرین و جالب را میخواندم، تعجب میکردم که چرا این روایات نباید در دسترس عموم باشد تا همه مردم بتوانند از آنها استفاده کنند؟ واقعاً احادیث اهل بیت (ع)، مثل گوهرهایی گرانبها هستند که کسی از آنها خبر ندارد. با مطالعه آن احادیث در نجف، ذهنیتی برایم فراهم شده بود که احادیث اهل بیت (علیه السلام) غریب هستند و من باید کار کنم که آنها را از غربت درآورم. در زندان که بودم روایات خاصی را که برایم جالب بود یادداشت میکردم. بعد از زندان، این یادداشتها را تکمیل کردم، همچنین مجلدات دیگر «بحارالانوار» را مطالعه و فیشبرداری کردم و بتدریج زمینه تألیف میزان الحکمه آن چنانکه در مقدمۀ آن آوردهام فراهم شد. ـ آن زمان دوره کامل بحار را داشتید؟ حجت الاسلام ریشهری: نخیر، اتفاقاً یکی از مشکلات من همین بود که پولی برای خریدن دوره کامل بحار داشته باشم. به هرحال، مجبور بودم به تدریج بحار را در کتابخانه ببینم و فیشبرداری کنم. بعد از چند سال روایات انتخابیام را به صورت الفبایی تنظیم کردم ولی هنوز نمیدانستم چه کاری در نهایت باید انجام بدهم. بعد از چند بار تغییر شکل، جرقهای در ذهنم زده شد که کتابی تألیف کنم که شامل مباحث اخلاقی، اعتقادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی باشد. یادم هست یک بار هم با آقای مصطفی زمانی دراین باره صحبت کردم، گفت: چیز جالبی از آب در نمیآید! برای خودم کاملاً محسوس بود که این کتاب میتواند پاسخگوی بسیاری از نیازهای جامعه ما به احادیث اسلامیباشد لذا با جدیت کار را پیگیری کردم. ـ در مورد «بحارالانوار» مرحوم مجلسی حرف و سخن بسیار است. تصور ما این است که مرحوم مجلسی اتفاقاً در مقام یک گردآورنده تمام احادیث شیعه از منابع و مآخذ گوناگون و پراکنده، واقعاً کار عظیمیانجام داده است. اسم کتاب را هم «بحارالانوار» به مفهوم «دریای نورها» گذاشته که اسم با مسمایی است. به نظر شما به عنوان پژوهشگری غوّاص، با این مجموعه عظیم چه باید کرد؟ حجت الاسلام ریشهری: ببینید! همانطور که فرمودید، بحارالانوار یک مجموعه عظیم و گرانبها است، بسیاری از منابعی که علامه مجلسی از آنها استفاده کرده، حالا در دسترس نیست و قطعاً اگر این کار انجام نمیشد، ما به بسیاری از احادیث دسترسی نداشتیم. البته «بحارالانوار» یک سلسله مکررات دارد و مکررات باید حذف شود، روایات مشابه هم باید کنار همدیگر قرار بگیرند، استدلالهای احادیث درباره اعتقادات، اخلاقیات، و مسائل اجتماعی و سیاسی باید کنار هم دیده شوند و چیز تازهای مطابق با نیاز زمان از آنها بیرون بیاید و ما این کار را در «موسوعه میزان الحکمه» کردهایم. ـ حضرت عالی در«میزان الحکمه» از احادیث اهل سنت هم استفاده کردهاید، لطفاً در این باره هم توضیح بفرمایید. حجت الاسلام ریشهری: وقتی که آیات و احادیث مربوط به موضوعات مختلف را کنار هم قرار میدادم، در عمل مشاهده کردم که بسیاری از روایات ما درکتابهای اهل سنت هم آمده است. به خودم گفتم چرا از آنها استفاده نکنیم؟ مشابه شماری از احادیث که در منابع اصلی حدیثی شیعه هست، در منابع اصلی اهل سنت هم هست، و من معتقدم که ذکر آنها، کار ما را تقویت میکند و چرا ما برای جهان اسلام کار نکنیم؟ در عین حال، این کار، خودش به نوعی عرضه حدیث بر حدیث هم هست، این اقدام درکنار شماری از اقدامات دیگر که در مقدمه موسوعه میزان الحکمه توضیح دادهام موجب پالایش احادیث اسلامینیز هست. ـ معیار شما برای انتخاب احادیث اهل سنت بر بنیان سند آن احادیث بوده با ملاکهای دیگری مورد نظر قرار گرفته است؟ حجت الاسلام ریشهری: البته سند هم یکی از معیارهای ماست، ولیکن عمده کار ما روی قرائن است، یعنی عرضه احادیث به قرآن و عقل و سایر سخنان اهل بیت (ع). خود پیامبر (صلی الله علیه و آله)سخنی بدین مضمون فرمودهاند که اگر حدیثی از من روایت کردند و دیدید صددرصد خلاف عقل است نپذیرید، زیرا من سزاوارتر هستم که آن سخن را نگفته باشم. ـ چرا با استناد به همین ملاکها به پالایش احادیث نمیپردازیم تا شاهد پالایش دینی و وحدت بیشتر فرهنگی اهل تشیع و اهل تسنن باشیم. حجت الاسلام ریشهری: من اخیراً در مورد اذان تحقیق میکردم، این که چرا اذان ما با اذان اهل سنت تفاوت دارد؟ در اذان ما «حی علی خیرالعمل» و شهادت سوم هست و در اذان آنها «الصلاة خیر من النوم» آمده است. من تحقیق کردم ببینم در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) اذان چگونه گفته میشده؟ آیا زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم «الصلاة خیر من النوم» میگفتند، یا نه؟ من برای این کار احادیث اهل سنت دراین باره را به دقت مورد بررسی قرار دادم، «صحیح مسلم» و «صحیح بخاری»، این حدیث را نقل نکردهاند، معلوم میشود که در این مورد حرف داشتهاند. با شگفتی باید گفت شماری از احادیث اهل سنت، مبنای اذان را «خواب» دانستهاند و گفتهاند که عبدالله بن زیاد درباره اذان خوابی دید و آن را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل کرد. عدهای گفتند: ناقوس بزنیم، عدهای دیگر گفتند: جار و شیپور بزنیم. عبدالله بن زید گفت: من خواب دیدهام باید به این شکل اذان بگوییم که «الصلاة خیر من النوم» در آن باشد. به معنای «نماز ازخواب بهتراست»، ما ریشهیابی کردیم و سندروایات را بررسی کردیم، دیدم که بر مبنای اهل سنت هم این سخن سند ندارد. تفصیل این مطلب درموسوعه میزان الحکمه، جلد دوم، آمده است. همانطور که مستحضرید یکی دیگر از مسائل جدی حدیثی در تاریخ اسلام، جریان منع حدیث در سده نخستین اسلام بود که ثمره نامبارک آن، دور افتادن مسلمانان از معارف اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) و نقل تعداد بسیار کمیاز احادیث ائمه اطهار در مجامع حدیثی اهل سنت بود، آنچنان که کسی مثل محمد ابوزهره درکتاب «الامام الصادق» مینویسد: شایسته است اعتراف کنیم که آنچه ازفقه و فتوا و داوریهای علی در منابع اهل سنت آمده، نه با مدت خلافت ایشان سازگار است، نه با روزگاری که علی به تعلیم و افتاء میپرداخت. ـ این نسبتها را ملاحظه کنید، در دو کتاب صحیح مسلم و صحیح بخاری، ازحضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) تنها 13 حدیث آمده، از امام حسین (علیه السلام) 8 حدیث و از حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تعداد کمتری! در حالی که از کسانی که از اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) نبودند، یا مدت بسیار کمیاز اسلام آوردن آنها میگذشت، احادیث فراوانی نقل شده است. موضوع دیگر، نقل احادیث اخلاقی بیسند است. وقتی ابوالقاسم پاینده «نهج الفصاحه» را در ترجمه سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) نوشت، بسیاری براو خرده گرفتند که چرا در آن مجموعه، از احادیث اهل سنت هم استفاده شده است؟ و او پاسخ گفته بود: اینها احادیث اخلاقی است و سر به سر دعوت به خیر و نیکی است و احادیث احکامیو فقهی نیستند. از نظر حضرت عالی این استدلال درست است؟ حجت الاسلام ریشهری: ببینید! یک وقت مطالبی در احادیث هستند که فوق عقل و علم است. یک وقت هم مطلبی در روایتی هست که هماهنگ با عقل و علم است ولی اگر دیدید حدیثی صددرصد با عقل و علم مخالف است، قطعاً باید بگوییم دروغ است و اشکال دارد، زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیه السلام) چیزی را که خلاف عقل و علم است نمیگویند؛ اما فوق علم و عقل چرا. بسیاری از احادیث هستند که بعد از1400 سال، تازه علم به آن رسیده است و بسیاری از افراد قبلاَ فکر میکردند که آن احادیث علمینیستند، مثل زوج بودن گیاهان وچیزهای دیگر. ـ در مورد احادیث آمده در «نهج الفصاحه» چطور؟ حجت الاسلام ریشهری: «نهج الفصاحه» هم مثل «غررالحکم» است، سند ندارد. باید یکی یکی احادیث آنرا بررسی کرد و به قرآن و عقل عرضه کرد. ابتدا باید احادیث مصدریابی بشوند. ای کاش گردآورنده «نهج الفصاحه» مصادر احادیث را ذکر کرده بود. بنابراین نه میشود گفت احادیث «نهج الفصاحه» صددرصد درست است و نه می توان گفت صددرصد نادرست است. هر حدیث باید به قرآن و عقل و قرائتی از سخنان اهل بیت(علیه السلام) عرضه شود. ـ یک مسئله دیگر در عرصه احادیث ما این است که گاهی حدیثی مدتها در منابر و مجامع خوانده میشود و در کتاب ها راه می یابد و در ذهن مردم مینشیند، آن وقت محققی پس از چندین دهه می گوید: آن حدیث سند ندارد! نمونه آن همین حدیث مشهور «ان الحیاه عقیده و جهاد» منسوب به سید الشهداء است که سال ها نقل شده و حالا معلوم شده که سند درستی ندارد. چرا در جایی این گونه احادیث را قبل از رواج کامل، بررسی نمیکنند؟ حجت الاسلام ریشهری: بله، از این نمونهها بسیار است. خیلی از احادیث مطرح است که ریشهای ندارند. از باب مثال میخواهم بگویم، مثل حدیث کسانی که مرسوم است در خانهها میخوانند و در آخر مفاتیح هم هست و نوشته شده «به سند صحیح» از آن نوع است. تا آنجا که ما میدانیم اولین کسی که در قرن اخیر نوشته که این حدیث سند و مبنایی ندارد، خود مرحوم حاج شیخ عباس قمی است. ندارد، علاوه بر این، درهمان مفاتیح اش لعنت کرده کسی را که به کتابش چیزی اضافه کند. ولی به دلیل جهل یا کسب درآمد، آن را به کتاب او اضافه کرده اند! من این موضوع را در کتاب «اهل بیت در قرآن و حدیث» به طور مفصل تحلیل کردهام. ـ منظورتان اصل حدیث کساء است یا نحوهای که در مفاتیح الجنان آوردهاند؟ حجت الاسلام ریشهری: ببینید! حدیث کساء از احادیث صحیحه است که حضرت رسول (صلی الله علیه و آله)عبای خیبری را بر سر اهل بیت (علیه السلام)انداختند و آیه تطهیر نازل شد. این حدیث صحیح را شیعه و سنی هر دو نقل کردهاند و شکی هم در آن نیست. ولی این متنی که به عنوان حدیث کساء در مفاتیح آمده است، هم از نظر متن و هم از نظر سند، اشکال دارد. اصولاً به آن صورت، تا 200 سال پیش در هیچ کتابی نیست، حتی علامه مجلسی که احادیث ضعیف را هم ضبط کرده، آن را در کتاب بحار الانوار نیاورده، اصولا بسیاری از احادیث عرفانی هست که بعد از قرن ششم وارد جامعه اسلامی شده، یعنی تا سال 600 هجری در هیچ و مأخذی نیست، بعداً به کتب حدیثی وارد شده است. حدیث کساء به اتفاق شیعه و سنی در خانه «ام سلمه» بوده، ولی روایت جدید می گوید در خانه حضرت فاطمه (س) بوده! اتفاقاً مهم این است که حدیث کساء درخانه «ام سلمه» باشد و پیامبر (صلی الله علیه و آله)ام سلمه را راه ندهد. مهم این است که اعلام شود ازواج پیامبر (صلی الله علیه و آله)جزء اهل بیت نیستند. ـ لطفاً درباره احادیث اخلاقی و مبانی احادیث «من بلغ» هم توضیح بفرمایید. حجت الاسلام ریشهری: احادیث اخلاقی چون منطبق با عقل و فطرت است، محدثین دنبال آن نبودند که سندش را بیاورند، چون دستورالعلمهای استحبابی است. بحث سازندگی فردی و اجتماعی است. مسئله و جوبی نیست. درباره «اخبار من بلغ» میگویند اگر کسی براساس روایتی که به او رسیده و وعده داده مثلا فلان کار ثواب دارد و او برای رسیدن به آن ثواب آن کار را انجام داد؛ خداوند ثواب آن عمل را به او میدهد هر چند که در واقع، مطلب آن گونه نباشد، یعنی حدیث برای او درست نقل نشده باشد. ولی همان طور که گفته شده «اخبار من بلغ» تنها دلالت بر حسن انقیاد و تراتب ثواب دارد لیکن شرایط حجیت خبر در باب مستحبات را ساقط نمیکنند. همچنین این اخبار، به عنوان ثانوی، کاری که دلیلی بر استحباب آن نداریم را مستحب نمیکند. ـ بنابراین با توضیحاتی که فرمودید همیشه تنها راه اثبات درست بودن حدیث، صحت سند حدیث نیست. حجت الاسلام ریشهری: همین طور است. این سخن که اگر سند حدیثی درست باشد حتماً آن حدیث صادر شده از پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا امام (علیه السلام) است، درست نیست. ببینید! گاهی پیش آمده که راویان حدیث، همه آدمهای خوبی بودهاند، ولی اشتباه کردهاند. مطلب چیز دیگری بوده، آنها طوری دیگر فهمیده بودند. بنابراین صحت سند، دلیل درستی حدیث نمیشود. ضعف سند هم دلیل درستی حدیث نمیشود. ضعف سند هم دلیل عدم صدور نیست، بلکه آن چیزی که میتواند به پژوهشگر اطمینان بدهد قرائنی است که مؤید صدور یا عدم صدور حدیث است. ـ آیا هماهنگ بودن حدیث با قرآن، حتماً دلیل این است که حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا از ائمه (علیه السلام) صادر شده است؟ حجت الاسلام ریشهری: هماهنگ بودن با قرآن یکی از قرائن صدور حدیث است اما نمیتوان گفت هر سخنی که هماهنگ با قرآن است حتماً از پیامبر یا امام صادر شده است. ـ در مورد احادیثی که مبنای تجربی و کاربردی دارند چطور؟ مثلاً بسیاری از احادیث پزشکی وجود دارند که در گستره احادیث اخلاقی یا عرفانی قرار نمیگیرند، یعنی نمی شود قرینهای برای آن در قرآن پیدا کرد و با نظر ساده هم نمیتوان به صحت یا عدم صحبت آنها پی برد. آیا برای این گونه احادیث هم تدبیری اندیشیدهاید؟ حجت الاسلام ریشهری: یکی ازکارهای ما در دارالحدیث بررسی این گونه احادیث است. کتابی در این باره دارالحدیث منتشر کرده با نام «موسوعه الاحادیث الطیبه» که ترجمه آن در آینده نزدیک با نام دانشنامه احادیث پزشکی در اختیار علاقهمندان قرار خواهد گرفت. مخاطبین اصلی ما در این کتاب، دانشگاههای علوم پزشکی هستد. ما احادیث طبی را جمع آوری کردیم و آنها را مصدریابی و باببندی کردیم، مثلاً احادیث مربوط به جهاز تنفسی یا چشم و مغز. درمانهایی را هم که در احادیث برای بیماریها گفته شده، همه را آوردهایم. این یک بخش ازکار است. بخش دیگر، درباره خواص میوهها و غذاها از نظر احادیث است. در مجموع این کتاب پنج بخش دارد: بخش اول درباره مسائل کلی پزشکی، بخش دوم درباره بیماریها، بخش سوم درباره دستگاههای مختلف بدن، بخش چهارم درباره نقش خوردن و آشامیدن در تندرستی و بخش پنجم درباره غذا درمانی و گیاه درمانی است. درمقدمه کتاب هم نوشتهایم که چون احادیث پزشکی مثل احادیث اخلاقی سند ندارند، دانشجویان رشته پزشکی و داروسازی و اهل تحقیق باید آنها را مورد تحقیق و پژوهش آزماشگاهی قرار بدهند. این گونه احادیث باید به علم و آزمایشگاهها عرضه شوند تا درستی آنها مشخص شود. اگر دیدیم یک حدیث طبی در آزمایشگاه جواب نداد، آن را کنار می گذاریم، چون سند هم ندارند. ما چند نمونه از اینگونه احادیث را قبل از انتشار در اختیار دانشگاه علوم پزشکی کرمان گذاشتیم و مدتها روی آنها کار کردند و صحت مضمون آنها از نظر علمی ثابت شد و یک مقاله علمی هم در همین ارتباط تهیه کردند که من خلاصه آن را در مقدمه کتاب احادیث طبی آوردهام. به هرحال، یکی از کارهای ما در دارالحدیث این است که از راههای مختلف، صحت نسبت احادیثی را که سند ندارند مشخص کنیم. ـ این کار را می شود درباره احادیث مربوط به روانشناسی یا علوم تربیتی هم انجام داد، هرچند کار تجربی روی علوم انسانی بسیار دشوارتر از امور پزشکی است. حجت الاسلام ریشهری: درست است. ما یک سری از روایات را در کتاب «خردگرایی در قرآن و حدیث» آوردهایم که مربوط به رشد عقل و نوسان قدرت تفکر در انسان در طول زمان است بدین معنا که یک مدتی عقل و تفکر در انسان رشد میکند، بعد کاهش پیدا می کند، یا در یک سنینی، رشد عقلی انسان متوقف می شود. خوب، در بعضی روایات، مقطع سرنوشت ساز انسان از این نظر، به صورتهای مختلف 18، 28 یا 35 سالگی ذکر شده؛ از طرفی در بعضی از روایات، سن فرسودگی عقل 60 سالگی آمده است. قرآن هم که مدت تعیین نکرده است؛ در اینگونه موارد، ما به پژوهش میدانی رو آوردهایم. ـ جناب ری شهری! در آغاز گفت و گو وعده کردید که خاطره جالبی از مرحوم شیخ محمد تقی بافقی برایمان نقل کنید، ما آماده شنیدنیم. حجت الاسلام ریشهری: این خاطره را یکی از دوستان برای رئیس کتابخانه آستانه نقل کرده بود. گفته بود: زمانی که من بچه بودم، به خانه مرحوم حاج محمد تقی بافقی میرفتم. وقتی که ایشان نماز میخواند، من میدیدم که به شخص دیگری که جلو او ایستاده است اقتدا میکند. من بچه بودم و نمیدانستم که آن شخص کیست، یک روز به آقای بافقی گفتم: مگر شما پیشنماز اینجا نیستید؟ گفت: چرا، گفتم: پس چرا موقع نماز به شخص دیگری اقتدا میکنید؟ آن آقا کیست؟ گفت: مگر تو میبینی؟ گفتم: بله، گفت: خیلی خب، تو فرنی دوست داری یا نه؟ گفتم: چرا، دوست دارم. گفت: بیا این پول را بگیر و برو از فلان مغازه بازار فرنی بخر و بخور. من خیلی خوشحال شدم، رفتم فرنی خریدم و خوردم. پس از چندروز آقای بافقی به من گفت: فلانی! باز هم چیزی می بینی؟ گفتم: نه، دیگر آن آقا را ندیدم. خانم آقای بافقی که حاضر و شاهد گفت و گوی ما بود، پرسید: موضوع چیست؟ آقای بافقی گفت: هیچ، این پسر جز غذای حلال ا ز منزل ما، چیزی نمی خورد و چشمهایش یک چیزهایی را میدید. من دیدم که با این حال اذیت میشود، گفتم برود ازغذای بازار بخورد و با این کار راحتش کردم. ـ با توجه به اشرافی که حضرتعالی به روایات اهل بیت (علیه السلام) دارید، مناسب است درباره تأثیر غذای حلال در معنویت انسان توضیح بیشتری بفرمایید. حجت الاسلام ریشهری: در شماری از روایات آمده است که اگر کسی 40 روز غذای حلال واقعی بخورد، دلش نورانی می شود و چشمههای حکمت از دلش جاری میگردد. این خیلی مهم است. البته جدای از کسب و کار حلال، یکی از راههای حلال کردن مال، پرداختن خمس مال شبههناک است. یکی از شاگردان جناب شیخ رجبعلی خیاط میگفت: شخصی را میشناسد که این کار را کرده بود، یعنی از هر چه میخواست استفاده کند ولو بین سال، اول خمسش را میپرداخته و به این طریق مدتی فقط غذای حلال خورده بود و در نتیجه حالت "طی الارض" در او پیدا شده بود. میگفت: او در حرکت از هواپیما سبقت میگرفت، یعنی مثلاً به جزیرهای دوردست میرفت و یک ساعت صبر میکرد تا هواپیما برسد! تا این که یک روز در قهوهخانهای غذا می خورد و این توفیق از او سلب میشود. در اکثر شرححالهای عارفان، به این موضوع برمیخوریم که چنین حالتهایی برایشان پیدا شده و بعد بر اثر خوردن غذایی شبههناک، آن حالت یا کرامت از آنها گرفته شده، حتی در مورد جناب شیخ رجبعلی خیاط هم این اتفاق افتاد بود. آقای الهی مطلق طی نامهای به کیهان فرهنگی از خانم طیبه الهی قمشهای همسر حکیم الهی قمشهای نقل کردند که: روزی جناب شیخ رجبعلی خیاط حسب المعمول به دیدار آقای الهی قمشهای میرود و خانم طیبه الهی قمشهای از پس پرده شنیده است که جناب شیخ به آقای الهی قمشهای گفته بود: من امروز از بازار مسجد شاه که میآمدم بعضی از مردم را به شکل جانورانی وحشتناک دیدم و دچار وحشت شدم، رفتم و انگشت به نمک باقالی فروش آنجا زدم و چشیدم تا آن حالت از من سلب شود. به هر حال، غذای حلال تأثیر فراوانی در کسب کمالات معنوی دارد. ـ جناب ریشهری! شما کار تبلیغ و سخنرانی را از کجا آغاز کردید و آن زمان چه احساسی داشتید؟ حجت الاسلام ریشهری: من در اولین سفر تبلیغیام همراه با آقای محمدی گلپایگانی ریاست دفتر مقام معظم رهبری بودم، آن زمان ما در مدرسۀ آیتالله گلپایگانی بودیم، البته کسان دیگری هم بودند. به هرحال برای اولین سفر تبلیغیام به اهواز رفتم. یادم هست که مرحوم حاج محسن تهرانی هم بود که بعدها در نجف در رودخانۀ کوفه غرق شد. من برای اولین بار در دهۀ محرم در اهواز منبر رفتم و بعد به تدریج به اطراف آمل، اراک و کاشان رفتم و پای منبرهای درون شهر آماده شدم. ـ ولی شما که قبلاً به اهواز رفته بودید. حجت الاسلام ریشهری: درست است، اما بعد از آن دیگر در شهر منبر نرفتم، یعنی خیلی آمادگی سخنرانی در شهر را نداشتم. من در منبر رفتن خیلی خجول بودم و اصلاً هم فکر نمیکردم توفیق سخنرانی در جمع را پیدا کنم. ـ روال سفرهای تبلیغی آن زمان چگونه بود. شما محل را انتخاب می کردید یا از طرف حوزه جایی، پیشنهاد می شد؟ حجت الاسلام ریشهری: در آن زمان ظاهراً حوزه اعزام نداشت محل تبلیغ را خودمان انتخاب می کردیم. ـ چه خاطرۀ جالبی از سفرهای تبلیغیتان دارید؟ حجت الاسلام ریشهری: خاطره بسیار است، اما یک خاطره از سخنرانی درحسینیۀ اصفهانیها درآبادان قبل از پیروزی انقلاب و در اوج خفقان دارم که بسیار جالب است. ساواک به خاطر همین سخنرانی، مرا ممنوع المنبر کرد. پس از پیروزی انقلاب با آنکه خودم موضوع سخنرانی را فراموش کرده بودم، دیدم در گزارش ساواک آمده است که فلانی در صحبتهایش میگوید: طبق روایات صحیح، قبل از ظهور امام زمان، درایران حکومت اسلامی تشکیل میشود و آن حکومت برای امام زمان، سرباز تربیت می کند. در حالی که در آن زمان کسی با تحلیل سیاسی، پیروزی انقلاب اسلامی را باور نمیکرد. ـ مأخذ این روایت به یادتان مانده است؟ حجت الاسلام ریشهری: من منبع این روایت را بعد از پیروزی انقلاب در جزوهای به نام «تداوم انقلاب اسلامی ایران تا انقلاب مهدی (ع)» نوشتم. احادیث زیادی دلالت به این امر دارند و قابل انطباق با انقلاب اسلامی ماست، اما مأخذ این روایت که اشاره کردم، در کتاب «غیبت نعمانی» است و میدانید که ایشان در سال 490 فوت کرده و متعهد شده که من تنها احادیث صحیح را در کتابم نقل میکنم و همانجا روایتی را از امام باقر (علیه السلام) بدین مضمون نقل میکند که فرمودهاند: عدهای از شرق قیام میکنند و حق را از حکومت طلب می کنند، ولی به آنها نمیدهند. بعد از مدتی دوباره قیام میکنند و این بار حکومت تشکیل میدهند. حضرت میفرمایند: کسانی که در راه این حکومت کشته میشوند، شهید هستند. و در آخر روایت میفرمایند: اگر من آن زمان را درک کنم، خودم را حفظ میکنم، برای اینکه ظهور حضرت مهدی (عج) نزدیک است. و عجیب این است که من این روایت را در احادیث اهل سنت هم دیدم. آنها هم این حدیث را با اندکی تفاوت در مقدمه، از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل کردهاند، اما شیعیان آن را از طریق امام باقر (علیه السلام) نقل کردهاند. در کتب اهل سنت از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمده است: که ما اهل بیتی هستیم که خداوند آخرت را برای ما انتخاب کرده و بچههای مرا شهید و تبعید می کنند و چه و چه، تا میرسد به اینکه یک قومی از مشرق قیام می کنند که در آن زمان مهدی (عج) خواهد آمد. این حدیث با یک تفاوتهایی همینطور است من آن موقع از مجموع آن احادیث، اطمینان برایم حاصل شد که بالاخره در ایران یک چنین اتفاقی خواهد افتاد. در شرایطی که زمان ما مساعد با این استنباط من نبود و بسیاری از بزرگان ما، به پیروزی انقلاب، امیدی نداشتند و میگفتند که امام با آمریکاییها تند برخورد میکند و با این روش، مشکل پیدا میکنیم! یعنی کسی پیشبینی نمیکرد که انقلاب با آن سرعت و قدرت پیروز شود. تنها، امام مطمئن بود. البته در آن زمان حضرت امام تصویر روشنی از آنچه در ذهن داشت، بیرون نمیداد، اما محکم میدانست که حکومت تشکیل میدهد و به شهید بهشتی فرموده بودند که شما حکومت اسلامی را سازماندهی کنید. البته این هم گفتنی است که طبق آنچه که در یادنامه استاد امام "آیت الله شاه آبادی" آمده، فرزند ایشان حاجآقا نصرالله شاه آبادی نقل میکنند که مرحوم شاه آبادی بزرگ به امام گفته بودند که شما شاه را ساقط میکنید و حکومت تشکیل میدهید و بعد جنگ میشود. ـ از مرحوم سید علی قاضی استاد عرفان علامه طباطبایی هم چنین چیزی نقل شده است. از برکات سروکار داشتن با حدیث هم یکی این بوده که به هر حال شما را به چنان استنباطی رهنمون شده. جناب ریشهری! اطلاع داریم که شما ازحافظین قرآن هم هستید، در پیوند با این موضوع چند سؤال ممکن است در ذهن جوانان مطرح شود. اول اینکه در قرن بیست ویکم و عصر ارتباطات و چاپ و وسایل دیجیتالی و در شرایطی که میتوانیم به راحتی کل قرآن مجیدرا در یک لوح فشرده (CD) جا بدهیم و از طرفی، دیگر شبهه تحریف قرآن هم در این شرایط نیست تا با کمک حافظه، قرآن را از تحریف مصون کنیم، اصولاً حفظ قرآن کریم چه ضرورتی دارد، کاربرد آن چیست و خود شما با کثرت گرفتاری و کارهای اجرایی، چگونه موفق به حفظ کامل قرآن کریم شدید؟ حجت الاسلام ریشهری: این خودش سه سوال است. اجازه بدهید اول، روند حفظ قرآن را برایتان بگویم. حقیقت این است که من ازهمان زمان که قم رفتم، به فکر حفظ قرآن افتادم. مسئله ارتباط با قرآن و حدیث، احساسی بود که در خود داشتم و این احساس بود که موجب شد بیش از هر چیز دیگری با این دو مانوس و مرتبط باشم. آن زمان حفظ قرآن مرسوم نبود، ولی من از همان زمان که در پنجعلی قم خانهای اجاره کردم، به فکر حفظ قرآن بودم و همانجا شروع به حفظ یکی دو جزء قرآن کردم. بعد وسوسهای برایم پیش آمد که نکند انگیزههای خودنمایی یا انگیزههای غیرالهی دیگر مرا وادار کرده که قرآن را حفظ کنم. به خاطر همین وسوسهها این کار رها شد تا سال 1347 که با آقای مشکینی به مشهدرفتم. یک روز موقع صرف صبحانه، مسئله حفظ قرآن مطرح شد. من به آقای مشکینی گفتم: حافظه من طوری است که میتوانم ششماهه قرآن را حفظ کنم؟ ایشان گفتند: اگر شش ماهه این کار را کردی من پنج هزار تومان به تو جایزه می دهم خب، این مبلغ آن زمان پول زیادی بود. اما من گفتم: نه، ده هزار تومان بدهید فرمودند: ندارم، اگر داشتم میدادم. به هر حال، سر مبلغ توافق حاصل نشد. چند ماهی از این موضوع گذشت. با خودم گفتم حالا بیا برای خدا، قرآن را حفظ کن، نه برای جایزه و شروع به حفظ قرآن کردم و البته این بار برای آنکه دیگر وسوسهای برایم پیش نیاید، نذر کردم که قرآن را حفظ کنم و حفظ کردم. البته من به کسی توصیه نمیکنم که برای حفظ قرآن نذر کند. ـ به طور کلی دوره حفظ کردن قرآن برای شما چقدر طول کشید؟ حجت الاسلام ریشهری: دقیقاً یادم نیست چقدر طول کشید، ولی به دلیل اینکه نمیتوانستم محفوظاتم را تکرار کنم، پنج جزء آن را فراموش کردم. آن زمان هم مثل حالا نبود که کسی در این زمینه تجربه یا راهنمایی ویژهای داشته باشد. حالا تجربههای متنوع ثبت و ضبط شده و روشهای حفظ قرآن در دسترس علاقهمندان است. آن زمان به دلیل فقدان تجربه و آموزش تصور می کردیم یکبار که قرآن را حفظ کنیم، دیگر کار تمام است. من آن زمان مربی نداشتم و نمیدانستم که نگاهداشتن قرآن در ذهن، خیلی مهمتر از حفظ اولیه آن است. به هرحال، آن زمان، من قرآن را با شمارۀ آیه حفظ نمیکردم و به همین دلیل قرآن را حفظ هستم ولی شماره آیات را نمیدانم. من آن زمان 25 جزء آن را حفظ نداشتم. تا اینکه پس از پیروزی انقلاب، در ایام تصدی وزارت اطلاعات، وقتی که برای شرکت در جلسات هیأت دولت رفت و آمد میکردم، فکر کردم که از فرصت بین راه استفاده کنم و از آن به بعد، در فواصلی که به هیأت دولت میرفتم و برمیگشتم، در اتومبیل شروع به حفظ قرآن کردم و به تدریج کل قرآن را حفظ شدم. ـ شیوۀ تکرارتان به چه صورت است؟ حجت الاسلام ریشهری: من در گذشته روزی دو جزء قرآن میخواندم و حالا هر وقت فرصتی پیدا میکنم و در راه منزل به محل کار یا بالعکس، و موقع قدمزدن، برای تداوم حفظ قرآن بدون آن که وقت مستقلی برای این کار داشته باشم، محفوظاتم را تکرار میکنم. ـ لطفاً اگر تجربیات دیگری هم در این زمینه دارید بفرمایید. حجت الاسلام ریشهری: مسئله اول در حفظ قرآن، تمرکز است. من این را به تجربه آموختهام که پراکنده خوانی ،نامنظم خوانی و عدم تکرار منظم باعث می شود که انسان از حفظ قرآن منصرف شود. باید با تمرکز برای این کار وقت گذاشت وبه صورت تهاجمی جلو رفت. استفاده از یک نوع قرآن هم برای حفظ قرآن خیلی مهم است. استفاده از چند قرآن با چاپهای مختلف ذهن را دچار تشتّت می کند. استفاده از قرآنهایی که پایان هر صفحه پایان آیه نیز هست مفید است. گوشدادن به ترتیل قرآن هم از مواردی است که در حفظ قرآن و تلفظ صحیح آن بسیار موثر است.استفاده از شیوههای جدید و ابزارهای سمعی وبصری هم مفید است. ـ دربارۀ سودمندیهای حفظ قرآن با توجه به شرایط امروز هم بفرمایید. حجت الا سلام ریشهری: حفظ داشتن قرآن به پژوهشگر کمک میکند که ریشۀ احادیث را در قرآن بیابد و از کاوشهای دیگر بینیاز شود. برکات حفظ قرآن برای اهل علم در زندگی علمی و تحقیقی آنها بسیار زیاد است و این جدای از معنویت وروحانیتی است که حفظ قرآن برای شخص مسلمان ایجاد می کند. اصولاً نفس حفظ قرآن برای انسان، نورانیت می آورد. کسی که قرآن را برای خدا حفظ می کند، برای این که قرآن درقلب او باشد، بسیار ارجمند است. در روایات هست: کسی که حافظ قرآن باشد، گویی که نبوت را در درون خویش جای داده است. این مضمون حدیث است. البته حافظ قرآن باید ضمینۀ نورانیت را در درون خودش فراهم کند. حافظ قرآن باید توجه کند که اگر ظرف پاک وجود انسان آلوده شود، نه تنها حفظ قرآن نورانیتی برای او نخواهد داشت، بلکه برای او زیانبار هم خواهد بود. ـ جناب ریشهری جنابعالی پس از انقلاب، مسئولیتهای متعدّدی را متقبل شدهاید، لطفاً از مشاغل و مسئولیتهای پس از انقلابتان بفرماید و این که اصولاً چه شد که به کارهای اجرائی رو آوردید؟ حجت الاسلام ریشهری: همانطور که میدانید پس از پیروزی انقلاب، حضرت امام مسئلۀ دادگاههای انقلاب را به جامعۀ مدرسین محول کرده بودند. از طرفی، احکام قضات را هم آقای مشکینی و آقای منتظری امضا میکردند.آن زمان، درسال 1358 ازمن خواستند که به تهران بیایم و دادگاه انقلاب ارتش را برای مقابله با توطئههایی که در ارتش بود، تأسیس کنم. من مایل نبودم قم را رها کنم و به تهران بیایم، چون آنجا هم تحصیل میکردم و هم تدریس داشتم. گفتند: شما برای مدت شش ماه به تهران بیا و این دادگاه را ایجاد کن و برگردد. من هم پیش خودم گفتم برای مدت شش ماه به تهران میروم و مجدداً به قم برمیگردم؛ اما آمدنم به تهران تا امروز ادامه پیدا کرده است. معرفی بخش اول گفتگو بخش دوم گفتگو بخش سوم گفتگو کتابشناسی
|